نیلوفرانه

پیامبر اکرم: حیا زیباست اما در زنان زیباتر است.

به وسعت آسمان دل ...

به زیبایی  نگاه فرشته...

به پاکی دلت...

به همه چیز ایمان داشته باش...

این خداست که حجاب را هدیه داده...

به من و تو...


برچسب‌ها: پست ثابت
نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۱/۰۹ساعت 23:29 توسط نیلوفر|

محرم رفت ...

صفر هم تمام شد ....

ربیع آمد ...

نه ! اینجا  تقویم گویا نیست !

یک یاد آوریست ...

زمان  میگذرد ...

سبدمان را چگونه چیده ایم ؟

نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۰/۱۹ساعت 1:19 توسط نیلوفر|

لینک زیر رو حتما دنبال کنین!

پاسخ به یه سوال عمومی !

پشیمون نمیشین !! قول میدم ...

http://www.shahab-moradi.ir/fa/note/item/660


نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۹/۲۳ساعت 22:41 توسط نیلوفر|

لباس مشکی پوشید ...

رفت تو خیابون ...

با روی باز به همه سلام کرد ...

به دست کودکی که گریه میکرد شکلاتی داد ...

صبحانه آن روزش هدیه کرد به نوجوان روزنامه فروش سر چهارراه ...

زیر لب گفت :

محرم است ...

مشکی میپوشم ...

محبت را هدیه میدهم ...

عزادارم اما حسینی ...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۹/۰۵ساعت 12:1 توسط نیلوفر|

همین دیروز صبح بود...

توماشین نشسته بودم و داستم میرفتم دانشگاه .

رادیو هم روشن بود و گوینده ها با انرژی در حال اجرای برنامه ...

بعد از حرفهاشون سردبیر محترم برنامه آهنگ شاد و تندی گذاشت ...

به بابام نگاه کردم و گفتم :

« انگار نه انگار که هنوز محرمه... »

تو این 12 ماهه سال فقط 2 ماهش رو برای میبت عزا داریم ...

همین دو ماه نمیشه آهنگامونو کنترل کنیم ؟

نمیدونم ...

خیلی دلم گرفت ...

آخه دهه دوم محرم شروع اسارته ...

روزشماری برای شهادت همون طفل سه ساله که همه نذر ها و نیازهای ما رو جواب میده ...

باز هم باید این همه بی تفاوت باشیم ؟


نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۹/۰۱ساعت 12:57 توسط نیلوفر|

دلم بدجوری تو حال و هوای کربلاست ...

نمیدونم کربلا رفتین یا نه ؟

نمیدونم چشمتون به ضریح قتلگاه افتاده یا نه ...

سنگینتر جای کربلاست این قتلگاه ...

کاش تو هم بتونی یه بار بری کنار اون ضریح زانو بزنی ...اشک بریزی ...

زیارت عاشورا بخونی ...

دقیقا جای جاش همونجاست !

دل نمیمونه برات ...

اشک از خجالتش طوفان میکنه !

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۸/۱۸ساعت 13:32 توسط نیلوفر|

دلم روبه روی ضریح نشسته ...

نگاهم به ضریح گره خورده ...

دستم رو به آسمان ...

و عشق تنها واژه برای باران ...

...................

یادم اومد یه بار همونطور که نگاهم به ضریح امام حسین گره خورده بود ، خوابم برد ...

چقدر آرام بخش بود ...

یا حسین ...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۸/۱۳ساعت 23:31 توسط نیلوفر|

باز دوباره محرم است ...

خون و خاک و عشق ...

باران درد ...

رگبار اشک ...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۸/۱۳ساعت 23:28 توسط نیلوفر|

تولدم مبارک ...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۸/۱۳ساعت 23:26 توسط نیلوفر|

چند وقته یک موضوع خیلی ذهنم رو درگیر خودش کرده ...

اونم این که ما که خودمون رو مسلمون معرفی میکنیم ، چقدر اطلاعات درباره تقویم شیعه داریم؟

چندوقت پیش یکی از بچه ها از یکی دیگه پرسید : عرفه چیه؟ دقیقا چه اتفاقی افتاده اون روز؟

امشب یکی دیگه پرسید : مباهله چیه ؟

و ...

یک لحظه به خودم اومدم ...

تو قرن 21 یکم جای نگرانی داره ...

مواظب دینمون باشیم ...

دینی که باید تحویلش بدیم به اماممون ...

امام حاضر ...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۸/۰۸ساعت 20:26 توسط نیلوفر|

عکس احمدی روشن روی جلد کتاب پسرش


وقتی این عکس رو دیدم دلم تاب نیاورد منتشرش نکنم ...

هر چی باشه ...

شهید ...


نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۷/۲۴ساعت 2:20 توسط نیلوفر|

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۷/۲۴ساعت 1:46 توسط نیلوفر|

ح ج ا ب ...

میخوانند : حجاب

تعریف میکنند  : پوشش

سوال : حجاب را تعریف کنید .


میگویم :

دستهایم لطافت نیلوفری دارد

نگاهم به روشنایی آسمان است

قلبم بوی یاس میدهد ...

حجابم را هدیه میدهم ...

قبول کردنش با خودت ...




نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۶/۲۹ساعت 0:2 توسط نیلوفر|

همینکه قلم در دستت بگیری

نصف کار تمام است ...

نصفه دیگرش را خودش بر هم میزند ...

بسم الله الرحمن الرحیم ...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۶/۲۸ساعت 23:53 توسط نیلوفر|

آمده ام تا فریاد سر دهم

در کوچه های بی انتهای سکوت ...

نامت را ...

در سیاهی چادر شب

در درخشندگی نگاه ستاره

در غربت ماه ...

آمده ام تا فریاد سر دهم ...

نامت را  ...

خـــــــــــــــــــــــــــــــــدا

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۶/۲۸ساعت 22:44 توسط نیلوفر|

هر روز

هر لحظه

نامت را ستایش کن ...

چرا که تو مهربانترینی ...

دختر آسمانی

روزت مبارک ...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۶/۱۶ساعت 12:58 توسط نیلوفر|

پر بزن

چادرت

تورا بال است


نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۶/۱۱ساعت 15:30 توسط نیلوفر|

آرامش را در پهنای آسمان تو خواندم ...

در 30 روز پرواز در آسمان ...

سپاس ...

سپاس بابت دعوتت ...

سپاس بابت مهربانیت ...

سپاس بابت خودت ...

بابت خودم ...

بندگیتان مبارک باد !

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۵/۱۷ساعت 0:58 توسط نیلوفر|

به نوازش نگاه ستاره ...

به لطافت درخشش ماه ...

به پهنای چادر سیاه آسمان ...



به مهربانی خدا ...

چادرم ...

من...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۴/۲۶ساعت 19:4 توسط نیلوفر|

آرامم...

همچون دریای بدون موج...

همانند خواب جنگل...

آرامش کوه...

آرامم...

چون تو را دارم...

خدا

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۴/۱۰ساعت 16:0 توسط نیلوفر|

گاهی دلم چنان تنگ میشود

که حتی غروب در برابر بغضم کم می آورد...

گاه نزدیکی اما خیلی دور...

گاه دلت پر میکشد برای حرمش...

برای سنگ های سبز رنگ رواقهایش...

برای آسمان  صحنهایش...

برای شنیدن نقاره ها..



پیشنهادم خوندن ادامه مطلبه...


ادامه مطلب
نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۴/۰۳ساعت 16:23 توسط نیلوفر|

فکرش را بکن...
چند چفیه،
خونی شد،
تا،
چادری، خاکی نشود...



به نقل از وبلاگ"صدفی به رنگ سیاه"
نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۲۵ساعت 19:24 توسط نیلوفر|

بلورهای باران را میشمارم...

در انتظار آمدن یار...

بلور های باران را میشمارم

برای بارانی شدن، بارانی بودن زمین...

بلورهای باران را میشمارم...

به یاد دختران بارانی و پاک ...

به یاد طراوت...

به یاد ...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۱۳ساعت 16:0 توسط نیلوفر|

آرام و بیصدا

غرق میشوم در هیاهوی زمان...

و میخواند روزگار نامم را...

با آوای دوست داشتنی تو...

آن هنگام که که درکوچه های تاریک آسمان شب

نام تو پیچیده میشود در فضا..

همانند عطر یاسهای سفید در قلبم...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۰۴ساعت 23:52 توسط نیلوفر|

امروز آسمان مرا میخواند...

با ترانه باران...

با صدای سکوت...

با نوای نقره ای پنجره باران زده...

امروز آسمان بوی نیلوفر میدهد...

بوی عشق...

بوی شانه های بارانی...

بوی دستهای گرم...

بوی پدر...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۰۲ساعت 13:56 توسط نیلوفر|

تمام زندگی را که قسمت کنم

من میمانم و تو

من امروز هستم

و تو

همیشه

امروز را با کلامت زندگی میکنم تا همیشه که نیستم تو با من باشی

اله من

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۲/۱۸ساعت 23:23 توسط نیلوفر|

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۲/۱۲ساعت 17:56 توسط نیلوفر|

قاصدکها همیشه به اوج آسمان پرواز میکنند...

برای رساندن پیام دلها...

در سکوت...

برای حرفهای درگوشی ما به خدا ...

در سکوت...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۲/۰۳ساعت 16:27 توسط نیلوفر|

روزنه ای از آسمان به روی من باز میشود...

و میشنوم ترانه خداوندی را از لابه لای ابرها ...

نور امید است که به صورتم میتابد...

دستهایم را به سویش میبرم...

تنها اوست که هدیه اش را در نسیم بهار میفرستد...

و من تو میفهمیم شیرینی نگاه را..

نگاهی که فقط او دارد...

نگاهی که لطافتش آرام میکند دلم را... دلت را...

کاش فقط او نگاه کند...

اله من...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۱/۲۹ساعت 18:41 توسط نیلوفر|

اللهم صل علی فاطمه و ابیها

و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها

بعدد ما احاط به علمک...


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...

نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۱/۲۵ساعت 13:25 توسط نیلوفر|


آخرين مطالب
» نیلوفری باشیم...
» سبد من ....
» یک پیشنهاد ...
» عزادارم اما حسینی ...
» آیا هنوز محرم است؟
» وای حسین ...
» یا حسین !
» محرم است ...
» ت و ل د
» فقط یه لحظه ...
قالب برای بلاگ